سلامتی اونی که اگه صد دفعه هم ناراحتش کنی
هربار میگه این دفعه آخریه که می بخشمت
بازم با اخم میاد تو بغلت ....!

به سلامتیش....

[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 16:5 | |

[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 16:4 | |

[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 16:4 | |

[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 16:3 | |

بیا قدم بزنیم . . .
من با ” تــــو… 
”تو با هر که دلت خواست !
فقط بیــــا قدم بزنیم . . .
اصلا بیا و بگذار . . .
سایه ات باشــم . . .
سایه که آزار ندارد !
دارد ؟

[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 15:21 | |

بیا سیب را با هــــــــم گاز بزنیم...
گـــــــــور پدر بهشت!
بهشت من آنجاست کـــــــه تورا به آغوش می کشم 
وساعت ها در هــــرم نفسهایت حبس می شوم.......

[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 15:20 | |

دلم از هزار راه ِ رفته 
بی تو باز گشته است…
ایوب هم اگر بود 
چشم می بست از انتظار آمدنت . . .

[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 15:19 | |

لبخـــــــــند که میزنیــــــــــــــ . . .!

کمترین اتّفاقی که می اُفتد. . .؛

اختــــــلال در تشخـــــیــص ماه های قمریـــــــسـت. . . !

[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 15:16 | |

نه از اومدن کسی ذوق زده میشمـــ  
نه کسیــ از کنارم برهـــ حوصله دارم

نازشو بکشم که برگردهــــ ... 
من آدم بی احساسی نیستمـــ !! 
من بیمعرفت و نآمرد نیستمـــ !! 
نه ... فقط ،
خستــمـــ ... از هَـمهـــ چیــــ ...
چون یه زمانیـــ ، یه کسایی وارد زندگیم شدنـــــــ 
 که یه سری باوَرامو از بین بردن...

[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 23:55 | |

اونــی کــه از من گــذشـــت


واســه مـن درگذشـــت


روحــش شــاد ویادش فــرامــوش....

[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 23:53 | |

تـو دلَمـ ولـوله َس
.
.
.
.
وآسـهـ بالـآ آوردَنـتــ . . .

[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 23:52 | |

خــــدایـــــا ؛

هیـــــچ تنهـــــایــــی رو اونقـــــدر تنهـــــا نکــن 

 کــه بــه هــــر بـــی لیــاقتــــی بگــــه :

عشقــــــم ...

[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 18:31 | |

[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 16:44 | |

اولین باری که عشقم فهمید سیگــــار میکشم

مثل بارون بارید…

با گریه قسمم داد “توروخدا دیگه نکش توروخدا ترکش کن”

صداش توگوشمه هنوز ! 

اما من هنوزم که هنوزه دارم میکشم...

از دنیا،از آدماش،…

آخه اونم قسم خورده بود ، ترکم نکنه ولی رفت

[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 14:45 | |

همیشه در حالی که یه عالمه حرف بیخ گلوت چسبیده

یه عالمه اشک توی چشماته

یه عالمه حسرت توی دلت تلنبار شده،

باید بگی: خب... خداحافظ ... !

[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 23:13 | |

[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 21:32 | |

هر چه از دست می رود

بگذار برود

چیزی که به التماس آلوده باشد نمیخواهم

هر چه باشد ... حتی زندگی

.

[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 21:28 | |

[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 14:4 | |

مـــــن 
از تمامـــ آسمـــان 
یکــــ بــــاران را میخواهمـــــ ... 
و از تمــــام زمیــــن 
یکـــ خیابانـــــ را ... 
و از تمــ ــامــ تـــ ــو 
یک دستـــــ 
که قفــــل شده در دستـــ مـــــن ...

مخــــآطَبــِـ خــآصــِ مــَـن

[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 13:14 | |

هیچی قشــنگ تر از این نیست که . . .

وقتی از دستت عصبانی ام و میگم

برو پی زندگیـــــت . . .

تو بهم میگی : کجا برم ؟!

زندگــــی من تـــــــویی ♥

[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 18:57 | |

خداوند نمیخواهد ما به هم برسیم

می دانی دلیلش چیست ؟

می داند که اگر کنارم باشی

دیگر هیچ وقت ، هیچ چیز

از او نخواهم خواست...

[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 18:55 | |

[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 18:46 | |

خــבآیـــ ـآ یــ ـڪــ مــ ـرگــ بـ ـבهــ ـڪـآرم و هــ ـزآرآטּ آرزو طـلـبــ ـڪـآر.....

خـسـتــ ـہ امــ ...

یــ ـآ طلبــ ـم رآ بــ ـבه یــ ـآ طـلـبــ ـت رآ بـگـیــ ـر !

[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 20:55 | |

در آغوشـم ڪــہ مۓ گـیــرۓ 

آنقــَــَدر آرام مۓ شوم 

ڪـہ فـَـراموش مۓ ڪنم 

بـایــد نفس بڪشم ...

[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 20:53 | |

[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 16:9 | |

[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 14:14 | |

[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 14:1 | |

[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 13:42 | |

[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 13:39 | |

[+] نوشته شده توسط محمد زارع در 13:30 | |